توضیحات
کتاب تاریخ بلعمی
کتاب تاریخ بلعمی
(جلد دوم)
چون لهراسب بملک بنشست و تاج بر سر نهاد، تختی زرین ساخت گوهر ها اندر نشاخته و نشست خویش را شهر بلخ اختیار کرد و هر بلخ را بلخ الحسنا نام کرد چنانکه تا امروز از آن عهد باز بلخ شایگان می خوانند یعنی شاد و خرم و نیکو، {و دیوانها بنهاد و خراجها جبایت کرد} و سپاهی بگزید هر کدام مردانه تر و روزیشان {بداد و سپاهی} بیرون کرد و بخت نصر را بر آن سپاه نامزد کرد سوی زمین عراق، {و نام بپارسی بخترشه بود} و گفت که ولایت زمین عراق و شام و یمن تا در مغرب همه ترا و اهواز نیز تا در روم ترا، و من خود به بلخ بنشینم تا در ترک نگاه دارم. آنگاه بخت نصر برفت با سپاهی از در بلخ و از لی جیحون و همی شد تا به عراق رسید بشط دجله، و از دجله عبره کرد و بگذشت بر سوی مغرب و بر جانب شام همی آمد، تا برسید به شهر دمش، و با مردمان آن شهر دمش صلح کرد و همه شهر بگرفت و آنجا بنشست که آن شهری بزرگ بود، با سواد و نواحی بسیار و نعمتی فراوان، و دارالملک را بشایست، و از آنچه سپاهسلاری را از خاصگیان خویش ترتیب داد و سپاهی بسیار بدو سپرد و او را بزمین بیت المقدس فرستاد تا ملکان بچنگ آورد و بزمین بیت المقدس ملکی بود از بنی اسراعیل از فرزندان داوود پیغمبر علیه السلام و آن ملک با این سپاهسلار بخت نصر صلح کرد و این سپهدار ازو نوا ها بستد مهمتر زادگان بنی اسراعیل را و باز گشت، چون بشهر طبریه رسید.